رد پا . . .
درخت انار عاشق شد،
گل داد، سرخ سرخ...
گلها انار شدند، داغ داغ..
هر اناری هزارتا دانه داشت،
دانه ها عاشق بودند،
دانه ها توی انار جا نمی شدند،
انار کوچک بود، دانه ها ترکیدند،
انار ترک برداشت...
خون انار روی دست لیلی چکید،
لیلی انار ترک خورده را چید،
مجنون به لیلی اش رسید...
خدا گفت راز رسیدن فقط همین بود:
کافی بود انار دلت ترک بخورد...
نوشته شده در سه شنبه 91/2/5ساعت
6:36 عصر توسط فاطمه نظرات ( ) |
Design By : Pichak |